مراقب دخترانمان باشیم!
چند روز پیش جلسه کوچ با دخترخانمی داشتم. پیش از جلسه به او گفتم در یک خط به من بگو که مشکل چه چیزی است و برایم نوشت: «هیچ تخصصی ندارم و فکر میکنم با ۳۰ سال سن در نقطه صفرم»
جلسه شروع شد و تعریف کرد از تخصص و مهارتهایی که یادگرفته است. باورتان نمیشود این دختر هنری نبود که بلد نباشد و حتی بعضی از آنها را به اطرافیانش تدریس کرده بود!
بعد از جلسه با خودم فکر کردم چرا در بسیاری از خانمهایی که با آنها جلسه داشتم، ریشههایی از حس سرزنشگری، ناراضی بودن از خود و عدم اعتماد به نفس دیده میشود. شروع کردم به تحقیق، مطالعه و گفتگوکردن. مهمترین نکتهای که به آن رسیدم، عدم مراقبت ما از ریحانههای جامعه است!
بسیاری از این سرزنشها به امروز برنمیگردد بلکه به گذشته یک دختر مربوط است. زمانی که با پرسشها یا کنترلگریهایمان بهجای تأیید و تمجید، حس نارضایتی و ناکافی بودن به آنها القا کردیم. زمانی که مادر یا پدر یا خانواده به دخترشان تشر میزنند که چرا کمک نمیکنی؟ چرا اتاقت کثیف است؟ چرا باوقار نیستی؟ چرا اینطوری میخندی؟ چرا لباست چروک است؟ چرا نمیتوانی خوب رانندگی کنی؟ چرا خواستگار نداری؟ و هزار پرسش سرزنشگرانه دیگر!
خوب چه انتظاری داریم؟ انتظار داریم این دختر خودش را قهرمان بداند؟ انتظار داریم تواناییها و مهارتهای بالفعل و بالقوه خودش را باور کند؟ به اطراف خودتان نگاه کنید، مطمئنم خانمهایی را میتوانید پیدا کنید که به صورت مداوم و فشرده در دورههای مختلف با حوزههای متفاوت شرکت میکنند!(یک روز گلدوزی روز بعدی کیک پزی و فردایش تحلیل بازار فارکس) مگر نشانههای سردرگمی و ناکافی بودن شاخ و دم دارد! یا چرا بعضی از دخترها خودِ وجودشان در خانه را ارزشمند نمیدانند و گاهی از وقتها به من میگویند ما احساس سربار بودن در خانه داریم و یا دوست داریم در خانه مفید باشیم. مطمئنم که هیچ پدر و مادری به بچه خودشان نمیگویند که سربار هستی! اما همانطور که اول متن گفتم، این احساس به زمان حال برنمیگردد به رفتار ما در سالها قبل مربوط میشود!
بیاید به خودمان قول دهیم که اگر خداوند به ما نعمت دختر داشتن داد یا اگر امروز از چنین نعمتی برخورداریم، بهجای پرسشهای احمقانه و کنترلگری با روشهای غلط، سعی کنیم اعتمادبهنفس آنها را ارتقا دهیم!
من در این چند ماه با دختران بینظیری صحبت کردم، باور دارم اینها سرمایههای کشور هستند؛ اما خودمان اعم از پدر و ما